داستان عشق خاموش 2

ساخت وبلاگ

 قطع کرد چند دقیقه بعد دیدم اومد طلبکارانه گفت باشه من و تنها

بذارین و بیاین اینجا خوش بگذرونین اگه ازهمین اول میخواین اینکارا

رو بکنین من نیستم یونگ سنگ هم گفت

یونگ سنگ : چه بهتر مام راحت تریم و دستش و انداخت دور گردنم جونگ مین

هم کلی عصبانی شد من به ساعتم نگاه کردم و رو به هر دوشون گفتم

اگه دیر

 بریم به کلاس نمیرسیم رفتیم سر کلاس داشتم تمرینای رو تخته رو

مینوشتم که

حس کردم یه چیزی بهم خورد دورم ونگاه کردم دیدم رو زمین یه

خودکار افتاده

 بی توجه به کارم ادامه دادم که دوباره یه چیزی خورد

پشت سرم سریع برگشتم دیدم جونگ مین زود خودش و پشت

نفر جلوییش

 قایم کرد فهمیدم کار خودشه به یونگی نگاه کردم دیدم مشغول نوشتنه 

صبر کردم تا کلاس تموم بشه زنگ خورد و من سریع وسایلم و جمع

 کردم و دو تا خودکار و از رو زمین برداشتم رفتم طرف جونگ مین

وگفتم مینا : فکر کنم این خودکارا مال شماس؟

 جونگ مینم تا اومد بگیره گذاشتم بین انگشتاش و

باهاش دست دادم و تا جایی که میتونستم دستش و فشار دادم و گفتم

 مینا : اگه تمرینا رو ننوشتی میخوای جزوم و بهت بدم ؟ جونگ مین

 از درد دندوناش و رو هم فشار داد و گفت : نخیر نمیخوام یونگی هم 

باهاش خداحافظی کرد و از کلاس اومدیم بیرون تو آسانسور که بودیم

 یونگ سنگ گفت یونگ سنگ : چی شده خبریه ؟ وقتی رسیدیم دم در

 دانشگاه یونگ سنگ رفت تا ماشینش و از تو پارکینگ بیاره که

 جونگ مین و دیدم دستش و گرفته بود و اومد طرفم و گفت 

جونگ مین: فکر نمکردم اینقد دختر بدی باشی . منم نذاشتم

حرفش تموم شه و گفتم : کی اول شروع کرد ؟ تو نبودی خودکار

پرت میکردی کارای تو بد نیس اما کارای من بده؟

جونگ مین :خب کارت داشتم باید چیکار میکردم؟

مینا:صبر میکردی تا کلاس تموم شه.حرفم هنوز تموم نشده بود که

 یونگی بوق زد که برم سوار شم یه ماچ رو هوا براش فرستادم و

خندیدم و رفتم نمیخواستم ازم دلخور باشه تو راه هم حرفی نزدیم . 

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 664 تاريخ : 20 / 8 ساعت: 18:35