داستان عشق خاموش قسمت 15

ساخت وبلاگ

از خودم خجالت کشیدم و خوشحال شدم که همش خواب بوده حوله م  رو از

تو کمد برداشتم ورفتم یه دوش گرفتم وقتی آماده شدم و اومدم سر میز

سلام و صبح بخیر گفتم و که دیدم مامانم بد بد نگاه میکنه منم زود یه چیزی

خوردم و رفتم یه کم سر کوچه وایسادم شاید یونگی بیاد دنبالم که دید نیومد

و داره دیرم میشه تو ایستگاه وایساده بودم که اتوبوسم نمیومد یه کم رفتم

جلوتر که با تاکسی برم بالاخره یه ماشین نگه داشت داشتم سوار میشدم

که یکی صدا میزد دیدم جونگ مین از راننده معذرت خواهی کرد و ردش

کرد رفت نمی دونستم چیکار کنم هی به ساعتم نگاه میکردم داشت دیرم میشد

جونگ مین : سلام مینا تو هم خواب موندی؟ بیا با هم بریم دیر برسیم استاد

کلمون و میکنه مینا : سلام ممنون مزاحمت نمیشم با تاکسی میرم تو برو

جونگ مین : حالا هی معطل کن که دیرمون بشه بیا سوار شو میخوام باهات

حرف بزنم . داشت دیر میشد مجبور شدم سوار شم و رو صندلی عقب نشستم

از تو آینه نگام کرد و گفت جونگ مین : چرا یونگ سنگ نیومده دنبالت ؟

مینا : مگه یونگی راننده منه که هر روز بیاد دنبالم ؟ با این حرفم جونگی زد

زیر خنده جونگ مین : آره خیلی هم بهش میاد . از حرفی که زدم پشیمون

شدم نکنه به یونگی بگه ؟ جونگ مین : بابت دیشب خیلی معذرت میخوام

نتونستم خودم و کنترل کنم . به یونگی که چیزی نگفتی ؟ من اینقدر سرخ

شده بودم از خجالت نمیتونستمم حرف بزنم همینجور سرم و انداخته بودم

پایین جونگیم از تو آیینه متوجه سرخی صورتم شد ، لبخندی زد و دیگه

چیزی نگفت نزدیکای دانشگاه بودیم دوباره پرسید جونگ مین : تو غیر از

ما دوست دیگه ای نداری؟خواستم بهش جواب بدم که از این حالت دربیام

تو همه دوران تحصیلم دوستای زیادی داشتم ولی خیلی صمیمی نبودیم

وقتی رسیدیم دم پارکینگ من زود پیاد شدم و ازش تشکر کردم و زود رفتم

تو کلاس دو ثانیه نگذشته بود که استاد اومد و همه به احترامش وایسادن

همون موقع جونگی هم اومد و رفت سرجاش نشست سرم و برگردوندم

ببینم یونگی اومده یا نه که دیدم صندلیش خالیه ، چرا نیومده بود ؟ استاد

اومد کنارم و خیلی آروم گفت استاد کیم : زنگ که خورد وایسا باهات کار دارم .

رفت سر جای یونگی نشست چند تا از بچه ها اومدن تحقیقاشون و با توضیحات

کامل دادن و استاد درس جدید و داد وقتی زنگ خورد منتظر شدم که کلاس خلوت

بشه که جونگیم هنوز نرفته بود دوباره فضولیش گل کرده بود میخواست بفهمه

استاد چی میخواد بگه ، استاد داشت تخته رو پاک میکرد منم یواش رفتم سمت

جونگ مین ، با صدای خیلی آروم گفتم مینا : تو برو منم زود میام با اینکه

نمیخواست بره ِ به زور فرستادمش بیرون و سر جام نشستم استاد کیم : متاسفانه

هنوز کسی که اون کار و کرده بود پیدا نکردیم ولی نگران نباش حتما"پیداش میکنیم

مینا : استاد میشه یه خواهشی ازتون بکنم ؟ میشه دیگه این قضیه رو دنبال نکنین ؟

یه اتفاقی بود افتاد و تموم شد منم که حالم خوبه و شکا یتی هم ندارم بهتره دیگه

ادامش ندین . استاد کیم : نمیشه از این اتفاق ساده بگذریم باید به سزای کارش برسه

مینا ولی من خواهش میکنم که دیگه دنبالشو نگیرین . با صدای زنگ بلند شدم و گفتم

مینا : خیلی ببخشید استاد من یه کلاس دیگه هم دارم ، خیلی از شما ممنونم با اجازه .

تا از کلاس اومدم بیرون جونگ مین یه دفه دستم و کشید و برد تو یکی از کلاسا

وایساد جلوی در و چشماش و ریز کرد و گفت جونگ مین : استاد چیکارت داشت ؟

این همه وقت چی بهم میگفتین ؟ مینا :الآن کلاس دارم دیرم میشه بعدا" بهت میگم

میخواستم در و باز کنم که دستم و گرفت و چسبوندم به دیوار جونگ مین : نکنه استاد

نذاشتم ادامه بده گفتم مینا : نخیرم این خبرا نیس داشت درباره عامل اون اتفاق حرف

میزد که به زودی میفهمن کی بوده ، حالا بذار برم دیرم شد مگه خودت کلاس نداری؟

جونگ مین : این دوکلمه حرف تو این همه وقت ؟ دستاش و رو سی*نش قفل کرد و

به در تکیه داد و گفت بقیش منم عصبانی شدم و گفتم مینا : بقیش باشه برای بعد اگه

استاد تو کلاس راهم نداد کله ت و میکنم حالا بکش کنار اون هیکلت و میخوام برم .

تا در و باز کرد به دو رفتم سمت کلاس که استاد اومده بود مینا : ببخشین دیر شد

و زود سرجام نشستم از بغل دستیم پرسیدم خیلی وقته استاد اومده ؟ گفت نه تازه اومده

زنگ که خورد از بیرون کلاس صدای همهمه و شلوغی میومد وقتی رفتم بیرون دیدم

کلی دختر دور جونگ مین جمع شده همین که من و دید یه لبخند زد و از بینشون اومد

بیرون دستم و محکم تو دستش گرفت و من کشون کشون برد تو آسانسور و دکمه پارکینگ

و زد هیچی نمیگفت فقط بهم ذل زده بود ، ترسی تو دلم افتاد میخواد چیکار کنه ؟ اگه حرفی

بزنم ممکنه بدتر بشه بهتره چیزی نگم ، وقتی رسیدیم بدون حرفی رفت تو ماشین منم دو دل

بودم بشینم تو ماشین یا نه . میدونستم میخواد ته و تو ِ قضیه امروز و در بیاره رفتم وسوار

شدم تا نزدیکای خونمون چیزی نگفت بعد دیدم یه جایی وایساد سرش و برگردوند عقب

جونگ مین : مینا بیا رو صندلی جلو بشین اینطوری حرف بزنم آرتُروز گردن میگیرم . 

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 968 تاريخ : شنبه 26 / 11 ساعت: 19:17