Park Jung Min Iranian Fanclub

متن مرتبط با «عشق خون آشام» در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub نوشته شده است

داستان عشق خون آشام

  • داستان عشق خاموش 17

  • عشق خاموش   قسمت هفدهم   مینا : زودتر برو خونه و استراحت کن ، میخواستم باش شوخی    کرده باشم گفتم مینا : یه راست میری خونه ها شنگول خونه    نمی ریا جونگ مین :شنگول خونه ؟! مینا : خودت میدونی کجا با صدای رو میگم .  بلندی خندید ، جونگ مین : آها فهمیدم باشه نمیرم خیالت راحت . مینا : رسیدی  لطفا" به سوال آخر داستان جواب دهید       ,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 16

  •   عشق خاموش قسمت شانزدهم خیلی استرس داشتم نمیدونستم چی میخواد بگه از ماشین پیاده شدم و رفتم رو صندلی جلو نشستم و در و بستم اینقدر بندای کیفم و سفت تو دستام گرفته بودم که جونگ مینم فهمید و دستش و گذاشت رو دستام یه ترسی همه جام وگرفت مینا : نکنه دوباره میخواد ... چشمام و بستم ، جونگ مین :استاد چی بهت گفت؟ ,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 15

  •   عشق خاموش قسمت پانزدهم رفتم تو اتاقم و کارای فردام و تموم کردم هم گشنم بود هم خیلی خوابم میومدحال ِ غذا گرم کردن نداشتم رفتم از تو کابینت آشپزخونه یه کیک برداشتم یه لیوانم آبمیوه از تو یخچال برداشتم و رفتم تو اتاقم زود خوردم و خوابیدم واااااااااای که چه خوابایی دیدم وای وای وای صبح که از خواب بیدارشدم,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 14

  • عشق خاموش قسمت چهاردهم چیکارا میکنی دلم خیلی برات تنگ شده بود ،دیدم نگاه عجیبی بهم کرد  مینا:چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ این نامزدتم و خیلی خرشانسه ها اگه دوثانیه دیگه اونجا وایساده بود کیسه  گچ میخورد تو سرش . این هیونم کمک کردنشم عین خاله خرسه س یکی از دوستامحرف خوبی زد:اگه کیسه  می افتاد رو سرم کمتر آسیب میدیدم . که دیدم خندید مینا : میخوام یه حرفی بزنمتا یونگی نیومده ، من میدونم کار  تو بوده و هدفتم من نبودم ولی این راهش نیس بهتره دوباره با خانوادت حرف بزنیخیلی محکم و منطقی نه  با دعوا و قهر . سرَم و که آوردم بالا  و به جونگ مین نگاه کردم دیدم صورتش از اشکخیس شده قهوه رو  از دستش گرفتم گذاشتم رو نیمکت بقیه در ادامه :, عشق , خاموش , داستان, ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 13

  • (خیلی شرمنده که نتونستم این قسمت و به موقع بذارم) عشق خاموش قسمت سیزدهم چند روزی تو خونه استراحت کردم و هر روز یونگ سنگ میومد و درسایی که استاد داده ، یادداشت کرده بود و باهام کار میکرد یکی دیگه از دوستامم درس دیگم که یه کم سخت بود و جزوه هاش و برام میاورد بقیه درسامم خیلی سخت نبود اینطوری باید از هر کلاسی یکی میومد برام جزوه میاورد . یکی دوبار هم جونگ مین واستاد اومدن دیدنم یه بار با یونگ سنگ اومد دفعه بعدم با نامزدش تینا اومد اصلا" هم به روی خودش نمی آورد که چه کار خطرناکی کرده . چرا این و میگم چون الآن دیگه مطمئنم که کار جونگ مین بوده و هدفشم من نبودم تینا بوده ، تینا چند ثانیه قبلش اومد کنار من وایساد بقیه داستان در ادامه :,عشق , خاموش , داستان ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 12

  • عشق خاموش قسمت دوازدهم هرجورراحتی وآستینم وزد بالا ودستمم پانسمان کرد به کبودیای کمرم هم پماد زد و بلوزمو آروم کشید پایین یونگی پنبه ها و کاغذای باند و ریخت تو یه نایلون . یونگ سنگ: میتونی راه بری یا بغ*لت کنم ؟ باشدم دو قدم بیشتر نرفته بودم که بقیه داستان در ادامه :, عشق , خاموش , داستان, ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 11

  • عشق خاموش قسمت یازدهم قرار شد اون شب اونجا بمونیم تا فردا صبح همه جا رو ببینیم بچه هایکلاس به چند گروه تقسیم شدن و رفتن تو اتاقای کارگرها خوابیدند و ما هم البته به اضافه بیتا که مونده بود پیش ما تو دفتر یه جایی برای برای خواب آماده کردیم و خوابیدیم صبح کهبیدار شدیم خیلی کیف داشت وقتی از اتاق رفتم بیرون طلوع خورشید و دیدم خیلی قشنگ بود اولینروزی بود که بقیه داستان در ادامه :, عشق , خاموش , داستان, ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 10

  • عشق خاموش قسمت دهم یونگی منو رسوند خونه گفت یونگ سنگ:استاد میخواد تو اون هفته ما رو ببره بازدید پروژه مینا :خیلی خوبه من خیلی دلم میخواست یه همچین جایی برم یونگ سنگ:به شرطی رفتارت و ... مینا :باشه مشکوک بازی در نمیارم . خدا حافظی کردم و رفتم خونه طبق معمول مامانم بیداربود بقیه داستان در ادامه :, عشق , خاموش , داستان, ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 9

  • عشق خاموش قسمت نهم وقتی رفتیم تو کلوپ من رفتم با جونگ مین  و دخترا سر یه میز نشستم نمیدونم چرا نمیتونستم با یونگ سنگ روبه رو بشم چند ساعتی اونجا بودیم و جونگ مینهم حسابی خوش میگذروند یونگی هم نشسته بود و مردم و نگاه میکرد لحظه شماریمیکردم بقیه داستان در ادامه :, عشق , خاموش , داستان, ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 8

  • عشق خاموش قسمت هشتم یونگی من و رسوند خونه و منم سریع رفتم تو اتاقم مثل بید میلرزیدمهمونجا پشت در نشستم و اون صحنه ها رو توی ذهنم مجسم کردم یه کم ترسیده بودم ولی خوشحال بودم چون این اولین بو*سه ای بود که از یه مرد غیر از پدرم بقیه داستان در ادامه :,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 7

  • عشق خاموش قسمت هفتم جونگ میناز بس تو خوردن و بگو بخند با این دخترا بود متوجه ما نشد البته بهتر من کهداره از این حرفا و رفتاراش بدم میاد من و یونگی قهوه مون و که خوردیم زود رفتیمبیرون هنوز ده دقیقه ای تا کلاس مونده بود خیلی چشمام سنگین شده بود یونگی هم فهمیدو گفت یونگ سنگ : تو مگه دیشب نخوابیدی چرا داری چُرت میزنی ؟ بقیه داستان در ادامه :,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 6

  • عشق خاموش قسمت ششم من هنوز حالم بد بود یونگ سنگ جونگ مین و پیدا کرد و با هم اومدن بیرون  جونگی شاکی بود که چرا اینقدر زود میریم وقتی سوار ماشین شدیم جونگی همش غر میزد ویونگی هم بهش قول داد دوباره میریم اونجا و تا هر وقت دلش خواست میتونه بمونه یونگ سنگاول جونگ مین  بقیه داستان در ادامه :,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 5

  • عشق خاموش قسمت پنجم اونجا یهکلوب شبانه بود که تازه باز شده بود اینقدر نور و صدا و شلوغی  بود که آدم سرگیجه میگرفت مندیدم خیلی شلوغه و اصلا"جا برای  نشستن نیس مینا :یونگ سنگ جا نیس که کجابشینیم؟   دیدم یهپیشخدمت با یه آرایش خیلی غلیظ اومد و با لبخند  به یونگی گفت شما میز رزرو کردهبودین ؟ بقیه داستان در ادامه :,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • داستان عشق خاموش قسمت 4

  • عشق خاموش قسمت چهارم یوننگی همینطور که با غذاش بازی میکرد یه دفه سرش و آورد بالا و ذل زدبه چشام یه برقی تو چشاش دیدم حدس زدم یه فکر توپ کرده که اینطوری چشاش میخنده رو کرد به ما و گفت یونگی :ساعت 7 میام دنبالتون هرچی جونگ مین گفت برای چی و کجا چیزی نگفت و رفت   منم از جونگی خواحافظی کردم و بلند شدم برم که که دستم و گرفت و گفت بقیه داستان درادامه :,داستان , عشق , خاموش ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها